جدول جو
جدول جو

معنی محبوس شدن - جستجوی لغت در جدول جو

محبوس شدن
زندانی شدن حبس شدن زندانی شدن
تصویری از محبوس شدن
تصویر محبوس شدن
فرهنگ لغت هوشیار
محبوس شدن
حبس شدن، زندانی شدن، توقیف شدن، بازداشت شدن، بندی شدن
متضاد: آزاد شدن، مرخص شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ور تکیدن پر وندیدن، باز داشته شدن، هنجمان شدن محاصره شدن احاطه شدن، باز داشته شدن، باجرای حج دسته جمعی توفیق نیافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقبول شدن
تصویر مقبول شدن
تو دل برو شدن خوشگل شدن، پذیرفته شدن، پسند افتادن پذیرفته شدن: (چه جرم کرده ای ای جان و دل بحضرت تو که طاعت من بی دل نمی شود مقبول ک) (حافظ 208)، مورد پسند واقع شدن خوش آیند بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مربوط شدن
تصویر مربوط شدن
ربط یافتن بسته شدن وابسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
ور افتادن بر افتادن، کهنه شدن، ناپدید شدن، دیوانه شدن کهنه شدن، بی رونق شدن فرسوده شدن، ناپدید شدن، دیوانه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
ز بهریدن بی بهره شدن باز داشته شدن از خیر و فایده بی نصیب شدن: و طایفه ای که فهم ایشان از ادراک علم عربیت قاصر و عاجز بود از فواید آن محروم و مایوس می شدند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محسوب شدن
تصویر محسوب شدن
بشمار آورده شدن بحساب درآمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محشور شدن
تصویر محشور شدن
گرد آمدن باکسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موسوس شدن
تصویر موسوس شدن
بوسوسه افتادن بهوس افتادن: (لب از ترشح می پاک کن برای خدا که خاطرم بهزاران گنه موسوس شد) (حافظ. 113)
فرهنگ لغت هوشیار
بهره مند شدن تمتع بردن: و جمهور اهل قلم از مطالعه آن محظوظ و بهره مند شوند
فرهنگ لغت هوشیار
سهشیدن درک شدن توسط یکی از حواس: گرز ها و تیغها محسوس شد پیش بیمار و سرش منکوس شد، (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محجوب شدن
تصویر محجوب شدن
محجوب گشتن: پنهان شدن رو نشان ندادن پنهان شدن پوشیدن شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محبوس کردن
تصویر محبوس کردن
زندانی کردن حبس کردن زندانی کردن: او را بگرفتند و محبوس کردند
فرهنگ لغت هوشیار
باز داشت شدن باز داشت شدن زندانی شدن: و مستی را از آن سکر گویند که فهم فرو بندد بر صاحب خرد و عقل محتبس شود
فرهنگ لغت هوشیار
نومید شدن امید بر گرفتن نا امید گردیدن نومید شدن: محمود را آبله بر آمد... پس بر کیارق را نیز آبله بر آمد چندانکه از حیات او مایوس شدند
فرهنگ لغت هوشیار
فرمانبردار شدن: پس حواس چیره محکوم تو شد چون خرد سالار و مخدوم تو شد، (مثنوی)، مغلوب شدن (در مناظره و غیره)، مغلوب شدن در دادگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محشور شدن
تصویر محشور شدن
((~. شُ دَ))
گرد آمدن با کسی (کسانی) در روز قیامت، معاشر شدن
فرهنگ فارسی معین
حس شدن، ادراک شدن، دریافتن، احساس شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از محبوس کردن
تصویر محبوس کردن
Maroon
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از محبوب شده
تصویر محبوب شده
Flattered
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از محبوب شده
تصویر محبوب شده
польщённый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از محبوس کردن
تصویر محبوس کردن
abandonar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از محبوب شده
تصویر محبوب شده
gevleid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از محبوس کردن
تصویر محبوس کردن
achterlaten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از محبوب شده
تصویر محبوب شده
польщений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از محبوس کردن
تصویر محبوس کردن
залишити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از محبوب شده
تصویر محبوب شده
lisonjeado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از محبوس کردن
تصویر محبوس کردن
бросить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از محبوب شده
تصویر محبوب شده
pochlebiany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از محبوس کردن
تصویر محبوس کردن
porzucić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از محبوس کردن
تصویر محبوس کردن
zurücklassen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از محبوب شده
تصویر محبوب شده
geschmeichelt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از محبوس کردن
تصویر محبوس کردن
abandonar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از محبوب شده
تصویر محبوب شده
halagado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی